کد مطلب:163227 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

عوامل احیاء؛ ذکر (2)
مسأله ی ذكر و تذاكر و تذكر و مذاكره و متعلقات ذكر از قبیل امر و لقیت و علم و اهل بیت... همه در چهار عنوان خلاصه شد.ذكر من نسبت به علم و عالم و ذكر دیگران نسبت به علم و عالم.

ذكر من و یادآوری من از آنچه آموخته بودم و از هدایت هایی كه دیده بودم، باعث ازدیاد و رشد علم و هدایت و باعث تحول و تبدیل فكر و ذكر به عهد و عمل و یقین و شهود و تسلیم می شود.با همین ذكر مطابق و شدید و مستمر، آدمی از چنبره ی شهوات و اشتغالات و وسوسه ها و جلوه ها، آزاد می شود.در این قسمت تا حدودی گفت و گو شد.

قسمت دوم ذكر عالم و ذكر عبادی است كه به ما آموخته اند و بر آموخته هاشان پافشاری كرده اند و یك گام فراتر نگذاشته اند، «اذكر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب اولی الایدی و الابصار.انا اخلصناهم بخالصة ذكری الدار». [1] .

یادآوری از این ها در زیادتی اشتیاق و شور و در روی آوردن و استناد به آن ها تأثیر دارد.ذكر استقامت و ثبات؛ «و اصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل». [2] .


ذكر مصائب و رنج ها،

ذكر محبت و توجه آن ها به بندگان غافل خدا،

ذكر عمل و سعی آن ها در راه خدا و به خاطر مقصد،

ذكر جهاد و مبارزه آن ها حتی با نزدیكان،

ذكر فراغت و زهد آن ها،

ذكر شخصیت و روابط و برخوردهای ساده آن ها، همگی در شخص ذاكر اثر می گذارد.آن جا كه آدمی از سعی رسول خدا صلی الله علیه و آله و شكستن لذت خواب شب ها می شنود كه نماز شب را بر تمامی شب تقسیم می كرد، و یا آن جا كه دستور به پنهان كردن پرده ای از محضرشان می دهند تا دنیا در چشم ها زینت نگیرد.همه ی این یادآوری در انگیزه و نیت و درخواسته ها و همت ما اثر می گذارد و روح سبقت و اشتیاق و شتاب و سرعت را در انسان گرم می نماید.

بی جهت نیست كه این ذكرها، به احیای امر اهل بیت منتهی می شود، چون توقع از حاكم و رهبر بالا می رود و دیگران حتی با تمامی عدالت و گذشتشان، ملعون و منفور می شوند كه به تمامی دنیاها وقوف ندارند و از تمامی جاذبه ها آزاد نیستند.

این ذكر از این عبادی كه اواب هستند و از نعمت ها متزود هستند و حتی از مصیبت، متزود هستند و توشه برمی دارند برای ما كه اشتغال و اهتمام به نعمت ها گرفتارمان می سازد و با نعمت ها می رویم نه آن كه از نعمت ها بر داریم و ببریم، این ذكر از عباد صالح و عالم شاهد، تأثیر می گذارد و زهد و آزادی و عشق و ایمان و در


جمع، توحید را پایه می گذارد.

ما توجه نداریم و به خاطر آلودگی وسیع، از گرفتاری ها مطلع نمی شویم، درست مثل كسی كه لباس سیاه و روغنی پوشیده، بر فرض زیر ماشین هم برود و به خاك و گل هم آلوده شود، تازه از سیاهی هایش كم می شود.نكته را كسی می فهمد كه لباس تمیز و سفید پوشیده، حتی اگر از پنجره سری بیرون آورد و در هوای طبیعی راه رود، بر لباس سفید او تأثیر سیاهی هوا و كثافت اطراف بزودی مشخص می شود.این گونه و در این لحظه های تمیز و سالم آدمی احساس می كند كه اسم بعضی ها و حضور آن ها و حرف آن ها چقدر سنگینی و سیاهی می آورد و چگونه آدمی را محزون و خسته می سازد.

برای اندازه گیری، میزان های دقیقی هست.ولی ما ترازودار نیستیم و با میزان كشیمن نمی كنیم، كه عادت ها و خوشایندها حاكم هستند.

ذكر اهل بیت این گونه به احیای امر آن ها منتهی می شود كه در اشتیاق و استناد ما، و در توقع و همت ما، و در انگیزه ها و روابط ما، و در سبقت و سرعت و سعی و عمل ما اثر می گذارد و كسی كه از این جام نوشید و با كوثر گره خورد دیگر به این جرعه های آلوده و غافل و جاهل، روی نمی آورد و به نم كثیف آن ها دل خوش نمی كند.

- ذكر علم و دعوت به علم گفت و گوی از علم برای دیگران از اهل لب و دین و طلب و عمل، هم یار می سازد و همراهان را گرد هم می آورد و هم باعث زكوة علم می شود و آگاهی و معرفت را پاك و زیاد می كند.همان طور كه زكوة، مال را


پاك و زیاد می سازد و هم به حفاظت و حراست در برابر مكر شیاطین و حیله خناث ها و وسوسه های آن ها، كمك می كند.

ابن ابی عمیر می گوید آن جا كه از پای افتاده بودم و در برابر شكنجه مقاومتم را باخته بودم، فریاد دوستم كه مرا به اطاعت و تقوی سفارش كرد، مقاوم و نیرومندم ساخت و این تواصی پا برجایم نمود.

در ذكر و یادآوری آن چه كه می دانیم، این بهرها هست، چه این ذكر از نماز باشد یا از مصیبت باشد، یا از آیات و هدایت های خدا باشد، و یا از رسول و مربی و یا همراه و همراز و همدلی كه آدمی را تنها نمی گذارد و نمی گذارد كه شیطان در لحظه های بحران حلم و علم و عشق و صبر آدمی را ببرد كه حسین علیه السلام به زینب سفارش می نماید؛ «لا یذهبن بحلمك الشیطان...»، [3] ، كه در روایات هست، گوسفند تنها و عقب افتاده را گرگ می خورد و همین طور مؤمن شاذ و تنها و عقب مانده را شیطان می برد با مكر و تهدید و تشویق و وسوسه و ذكرهای مستمر از نقطه ضعف ها و ناتوانی ها. [4] .

تذاكر و مذاكره ی با دیگران هم زكوة است، هم سازنده است، هم حافظ و پاسدار است و در نتیجه، احیای امر است، كه؛ خلق و كشف و حفظ نیروهای كارآمد آن هم در دنیای وسوسه ها و جاذبه ها و تنهایی ها، كار كمی نیست.

دوستی نقل می كرد كه یكی از اساتید در شب افطار ماه رمضان از دعوتی باز


می گشت، تنها مانده بود و بقیه با ماشین های رنگارنگ و راننده های خود، رفته بودند و به او هم توجهی نكرده بودند.

این دوست از استاد پرسیده بود از كجا می آیید و تنها می آیید... استاد گفته بود؛ از قمارخانه می آیم... ما باختیم.

نگهداری از دلسوخته های تنها در زیر رگبار وسوسه ها، حتی با دست خالی امكان دارد كه، ذكر و یادآوری و حتی همراهی و تنها نگذاشتن به حفظ نیرو و احیای امر اولیاء می انجامد.

- ذكر و یادآوری از صاحب امر و عالم آل محمد، دعوت به آن هاست و طبیعی است كه گفت وگو از اولیاء در جمع و در كوی و برزن باعث زنده شدن یاد آن ها و احیای امر آن هاست.همین ذكرها و یادآوری هاست كه آتش اشتیاق به ولی امر را سركش می سازد و در خانه ی آن ها را باز می گذارد كه درباره علی بن یقطین می گویند؛ در یك سال در كنار بیت، هزارها نفر برای او تلبیه می گفتند و لبیك سر می دادند.

علی بن یقطین با استیجار آن ها كه از شیعیان فقیر و دور از مدینه بودند، هم زندگی آن ها را تأمین می كرد و هم در خانه ی امام صادق علیه السلام را باز نگه می داشت و هم راوی می ساخت و هم معارف شیعه را تا امروز سرشار می ساخت.

ذكر عالم و دعوت به او، دعوت به حكم و حكومت و احیای امر آن هاست.جمع آوری نیرو برای درگیری آن هاست.

بی جهت نیست كه این گونه از ذكر و مذاكره و احیای امر و احیاء دین و احیاء


قلب گفت وگو می نماید.

ابوثمامه ی صائدی به وقت نماز توجه نمود و خواست تا یك نماز دیگر با حسین علیه السلام باشد؛ «ذكرت الصلوة، جعلك الله من المصلین الذاكرین». [5] .

پس از نماز با وجود تنهایی امام، اجازه خواست و امام فرمود؛

«تقدم فانا لاحقون بك». [6] .

پس از نماز عده ای از جلوداران امام كه با ضربه ی تیرها و نیزه ها از پای افتاده بودند با چشم خونبار به امام كه سرهاشان را به دامان گرفته بود، نگاه كردند و پرسیدند؛ «هل اوفیت یابن رسول الله..» آیا وفا كردیم... و حضرت فرمود؛ «بلی انت امامی فی الجنة...».«فاقرأ رسول الله السلام و اعمله انی فی الاثر». [7] .

حضرت پس از نماز فرمودند؛

«یا كرام هذه الجنة قد فتحت». [8] .



[1] ص، 45 و 46.

[2] احقاف، 35.

[3] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 404.

[4] بحارالانوار، ج 33، ص 373، ح 604.

[5] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 444.

[6] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 448.

[7] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 442.

[8] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 445.